اوایل جنگ بود و مرزها دست عراق بود.
در ارتفاعات گیلان غرب بودیم.
با حسرت به ابراهیم گفتم : یعنی میشه مردم ما راحت از این جاده عبور و به شهر خودشون برن؟
ابراهیم هادی گفت : چی میگی! روزی میاد که از همین جاده مردم ما دسته دسته به کربلا سفر می کنند!
اوایل جنگ بود و مرزها دست عراق بود.
در ارتفاعات گیلان غرب بودیم.
با حسرت به ابراهیم گفتم : یعنی میشه مردم ما راحت از این جاده عبور و به شهر خودشون برن؟
ابراهیم هادی گفت : چی میگی! روزی میاد که از همین جاده مردم ما دسته دسته به کربلا سفر می کنند!
می گفت « دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم »
یکی از دوستانش می گفت : در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است . فکر کردم نماز می خواند ؛ اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و وقت نماز گذشته ، همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت .
جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم . دستم را که روی کتف او گذاشتم ، به پهلو ا فتاد . دیدم گلو له ای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده ، آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت .
صورتش را که دیدم زانوهایم سست شد به زمین نشستم . با خودم گفتم : «این که یوسف شریف ا ست ».
سلام به امام زمان (عج) ونائب برحقش خامنه ای عزیز
یک روز مانده به محرم ۹۴ و آغاز عملیات (در استان حلب سوریه)
“به نام آنکه عشق را آفرید تا ارباب عاشقان حسین شود”
دو توصیه از دو پدر شهید
چند سال پیش دو بزرگی که پدر شهید بودند به من توصیه کردند که دو چیز را هرگز فراموش نکنم
۱- هر روز خواندن زیارت عاشورا
۲- قناعت کردن در تمامی کارها
پدر و مادر
با عرض سلام به شما عزیزان که تمام وجود و هستی خودتان را فدای تربیت بنده حقیر کردید. از شما عزیزان ممنون هستم ولی شرمنده که نتوانستم هیچگاه کنار شما باشم و خدمتی برایتان انجام بدهم . فقط می توانم بگویم ان شاء الله حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) اجرتان دهد و شفیع شما باشد ، در آن روز سخت . مرا حلال کنید و این پسرتان را قربانی و فدایی ، پسر ارباب بی کفن مان کنید ، از خداوند برای شما صبر و سلامتی خواستارم و از شما خواهش می کنم مثل همیشه کمک و پشتیبان همسر و فرزندانم باشید . دوستدار شما : پسر شرمنده شما
همسر عزیزم
با عرض سلام و خداقوت به شما که همه بار این زندگی و تربیت فرزندانمان بدوش شما می باشد . از حضرت زینب (س) و بی بی سه ساله برای شما آرزوی سلامتی و صبر و استقامت طلب می کنم . از شما بخاطر همه چیز ممنونم . از اینکه در تمامی مراحل زندگی پشت بنده ی حقیر بودی و مرا در تمامی لحظات یاری کردی از خدا می خواهم در آخرت با هم باشیم شاید سختیهایی که در زندگی با بنده کشیدی را جبران کنم .لطفا فاطمه رقیه و محمد حسین را ولایی تربیت کنید و بهشان بگویید که من به چه اندازه دوستشان دارم . خداوند توفیق داد هر روز دو رکعت نماز برای عاقبت به خیری از روز اول تولد بچه ها تا الان خواندم اگر در توان شما بود برایشان بخوانید . یادتان باشد در تمامی مراحل زندگی فقط توکل کنید به خدا و قناعت کنید و به هرچیزی که خداوند به شما داده راضی باشید و از کسی جز خداوند چیزی نخواهید . ببخشید که در لحظات سخت نبودم هرچند وظیفه بنده بود . اما بخاطر همه سختیها از شما عذرخواهی می کنم . از خط ولایت جدا نشوید و چادر این هدیه حضرت زهرا (س) را که امانتی دست شما هست ، را پاسداری کنید . سلام مرا به پدر و مادرتان برسان و بهشان بگو تشکر میکنم برای همه چیز .
دوست دارت آقایی
شب تولد محمد حسین
نمیدانم چه حکمتی می باشد ؟ از خداوند سی سال عمر هدیه گرفتم . اما خوب استفاده نکردم و فقط شاید افتخارم نوکری ارباب باشد و دختر سه ساله ایشان که دو فرزندم را هدیه ی این بی بی سه ساله می دانم . درست در شبی که محمد حسین متولد شد و درست در همان ساعت بنده توفیق زیارت این خانم را داشتم و حس خوبی در آن ساعات پیدا کردم . خدا را شکر و سپاس بخاطر این دو امانت .
فرزندانم فاطمه رقیه ، محمد حسین
با عرض سلام به شما دو امانت خداوند که خدا میداند شما را چه اندازه دوست دارم و عاشقتان هستم از شما خواهش می کنم که به مادرتان کمک کنید و درستان را بخوانید و در تمام مراحل زندگی فقط از خدا و ائمه کمک بخواهید شما دو نفر عزیزتر از جانم هستید . شما را قسم می دهم که باعث روسفیدی مادرتان باشید . خانم فاطمه ی عزیز حجابت راهمیشه رعایت کن .مثل مادرت چادر را که دست شما امانت است پاسداری کن .
محمد حسین عزیز شما را ندیدم اما می دانم که شما هم مثل خواهرت هدیه ی حضرت رقیه (س) به من هستید . با اینکه خیلی دوست داشتم ببینمت اما نشد . چون من صدای کمک خواستن بچه های شیعیان را می شنویدم و نمی توانستم به صدای کمک خواستن آنها جواب ندهم . در همه مراحل زندگی برای شما دو نفر آرزوی موفقیت می کنم از پدرتان راضی باشید مادرتان را تنها نگذارید گوش به فرمان امام خامنه ای باشید . به پدربزرگ و مادربزرگتان احترام بگذارید . دوست دارم خانم فاطمه حافظ قرآن و محمد حسین قاری قرآن شوند .
دوستدار شما : پدری که همیشه به یادتان است
خواهر و برادر و فرزندانشان
سلام :
فقط می توانم بگویم که دوستتان دارم . از شما خواهش می کنم مواظب پدر و مادرمان باشید و همیشه به یاد امام زمان (عج) و پشتیبان امام خامنه ای باشید . مرا حلال کنید .
تقاضایی از فرماندهان
از فرماندهان خواهش می کنم اگر خداوند توفیق شهادت را نصیبم کرد اگر جنازه ام دست دشمنان دشمنان اسلام افتاد به هیچ وجه حتی اندکی از پول بیت المال را خرج گرفتن بنده حقیر نکنند.
تقاضا از فرمانده عملیات یا حاج قاسم(سلیمانی)
از فرمانده محترم این عملیات و یا حاج قاسم در خواست دارم که(فرصتی) فراهم کنند (تا) خانواده این حقیرسراپا گناه رابرای دیداربا امام و سیدمان ایجادکرده تاشاید این کارباعث شود زحماتشان را تا حدی جبران کرده باشم.
شهید مسعود علی محمدی در دوم فروردین سال 1340 در خانواده ای مذهبی و متدین در روستای بلوطک که در 3 کیلومتری شهرستان ایذه واقع شده است، دیده به جهان گشود و تحت تربیت پدر و مادری مومن و متدین و ارادتمند به خاندان عصمت و طهارت پرورش یافت..
در سال 1346-47 تحصیلات ابتدایی خود را در دبستانی در شهر ایذه آغاز کرد . علی محمدی با آن سن کم و جدیت تمام و احساس مسئولیت مسیر محل زندگیشان را تا ایذه با پای پیاده طی می کرد. وجود فضایل پسندیده و روحیات عالی باعث شد که عملا غمخوار پدر و مادر خود شود. دوره ابتدایی را با موفقیت و نمرات عالی سپری نموذ و دوران راهنمایی را در مدرسه راهنمایی جلال آل احمد گذراند.
شهید علی محمدی از هوش و استعداد قابل توجهی برخوردار بود. وجود روحیه حساس، قیافه ای آرام، چهره ای خندان، گشاده رویی و خوش خلقی از ایشان شخصیتی دوست داشتنی و جذاب ساخته بود و همین امر سبب جذب دوستان زیادی شده بود و اکثر همکلاسیهای علی محمدی به یاد دارند که وی از دانش آموزان ممتاز و کوشا و از بهترین شاگردان شناخته می شد.
دوران تحصیلات متوسط در سال 1353 در دبیرستان آیت الله طالقانی شهرستان ایذه شروع کرد و با وجود مشکلات فراوان در کنار تحصیل همگام و همراه پدر به فعالیتهای کشاورزی می پرداخت، دوران دبیرستان علی مقارن بااوج گیری تظاهرات و مبارزات ملت ایران شد، او با ایراد سخنرانی و براپایی نمازجماعت در دبیرستان به مبارزه با فعالیتهای سیاسی گروهها پرداخت، او ضمن عضویت در انجمن اسلامی دبیرستان عضو نیروهای فعال مسجد جامع، سعی در برپایی کلاسهای عقیدتی و سیاسی می نمود و در سنگر دبیرستان فعالانه ضمن تبلیغ و جذب نیروهای مومن به مبارزه با افکار انحرافی رایج آن زمان می پرداخت.
پس از اخذ دیپلم در سال 1358 به جهادگران پیوست و با تمام توان در خدمت محرمین قرار گرفت و در ادامه کمیته فرهنگی جهادسازندگی شهرستان ایذه را راه اندازی نمود و در این راستا اقدام به دایر کردن کتابخانه ای بزرگ در شهر و کتابخانه های موجود در شهر را تقویت نمود. ضمن اینکه در این مدت تهیه و تکثیر نشریات، فیلم، اسلاید و دایر کردن کلاسهای تابستانی آموزش قرآن می پرداخت و او کار فرهنگی را از بزرگترین امور می شمرد.
با شروع جنگ تحمیلی شهید عزیز از جهاد استعفا و به سپاه می پیوندد و لباس سبز پاسداری را زینت بخش قامت استوار خود دیده و در همان ابتدا به عنوان مسئول پرسنلی پایگاه مشغول به خدمت شد و خدمت در پایگاه او را قانع نکرد. او به دنبال روزنه ای که به عشق بپیوندد و در اولین فرصت فرمانده پایگاه را قانع کرد و به جبهه اعزام شد. او ابتدا به عنوان نیروی تک ور در یکی از گردانهای لشکر گمنامانه مشغول به خدمت شد و در عملیات خیبر در کنار شهید جعفرزاده رزمید و به دنبال آن بنا به دستور مسئولین لشکر به سمت مسئول تعاون و فرمانده گردان انصار لشکر 7 ولیعصر (عج)مشغول به خدمت شد.
او مدرک کارشناسی را از دانشگاه شیراز (۱۳۶۴) و کارشناسی ارشد (۱۳۶۷) و دکترای فیزیک با گرایش ذرات بنیادی را از دانشگاه صنعتی شریف در سال ۱۳۷۱ کسب کرد. او از دانشجویان نخستین دوره دکترای فیزیک در داخل ایران بود و نخستین شخصی است که در ایران دکترای خود را در فیزیک دریافت نمودهاست. او دهها مقاله ISI منتشر نمود. او همچنین به همراه وحید کریمی پور اولین دانشجویان پسادکترا در پژوهشگاه دانشهای بنیادی بودند.
تخصص اصلی او ذرات بنیادی، انرژیهای بالا و کیهانشناسی بودهاست. با پژوهشگاه دانشهای بنیادی (مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات) نیز طی سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰ همکاری داشتهاند.
از جمله درسهایی ارایه شده توسط وی میتوان به مکانیک کوانتومی و الکترومغناطیس، مکانیک آماری، ذرات بنیادی و نظریه میدانهای کوانتمی اشاره کرد. علیمحمدی، یکی از برگزیدگان جشنواره بینالمللی خوارزمی در سال ۸۶ بود و در پژوهشهای بنیادی رتبه دوم را کسب کرد.
وی از سال ۱۳۷۴ در دانشکده فیزیک دانشگاه تهران مشغول به تدریس بود و عضو هیئت علمی و ممیزه این دانشگاه بود. وی همچنین در مقاطع مختلف تحصیلی شاخه فیزیک در تربیت معلم، وی همچنین به عنوان استاد راهنما و مشاور در پروژههای پایاننامههای مرتبط با علوم فیزیکی، به فعالیت مشغول بوده است.
انفجار بمب در قیطریه تهران در ساعت ۷:۳۰ صبح ۲۲ دی ۱۳۸۸ روی داد. در این حادثه مسعود علیمحمدی کشته شد، دو فرد دیگر زخمی شدند و خساراتی به ساختمان مجاور وارد شد. بمب منفجرشده در یک موتورسیکلت که به فاصله یک متری از در ورودی منزل علیمحمدی به یک درخت بسته شده بود، جاسازی شده بود.
ادعای دستگیری عامل بمبگذاری
در ۲۰ آذر ۱۳۸۹ وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد موفق به دستگیری عامل این بمبگذاری شده است. در همین ارتباط اعترافات تلویزیونی فردی به نام «مجید جمالی فشی» از صدا و سیمای ایران پخش گردید. در این مصاحبه فرد یادشده به نقش خود در ترور استاد شهید علیمحمدی اعتراف میکند که آموزشهای مورد نیاز برای این ترور را در سفری به اسرائیل و دورههایی را زیر نظر مامورین موساد دیدهاست وی در بخش دیگری از اعترافات تلویزیونی، مدعی میشود که در پادگانی نظامی در جوار اتوبان تلآویو اورشلیم به وی آموزشهایی نظیر «تعقیب و گریز، تعقیب ماشین، جمعآوری اطلاعات از یک محل خاص و چسباندن بمب به زیر ماشین» داده شدهاست مجید جمالی فشی یکی از اعضای تیم ملی پانکریشن ایران بوده و در مسابقات ۲۰۰۹ باکو مدال برنز دریافت کرده است.
برخی از تحلیلگران امور امنیتی اسرائیل در رسانههای آن کشور، با بررسی جزئیات اعترافات تلویزیونی «مجید جمالی فش»، اظهارات او را رد کردهاند
پیام تسلیت رهبر معظّم انقلاب به مناسبت شهادت آقای دکتر علیمحمدی
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی شهادت استاد دانشمند آقای دکتر مسعود علیمحمدی را تسلیت گفتند.
متن پیام به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت استاد دانشمند مرحوم آقای دکتر مسعود علیمحمدی رضوان الله علیه را به مادر و همسر و خاندان گرامیش و به همهی دوستان و شاگردان و همکارانش تبریک و تسلیت عرض میکنم.
دست جنایتکاری که این ضایعه را آفرید، انگیزهی دشمنان جمهوری اسلامی را که ضربه زدن به حرکت و جهاد علمی کشور است، افشاء و برملا کرد. بیگمان همت دانشمندان و استادان و دانش پژوهان کشور، به رغم دشمن، این انگیزهی خباثت آلود را ناکام خواهد گذاشت. علوّ درجات آن شهید سعید و صبر و اجر بازماندگان را از خداوند متعال مسألت میکنم.
بهترین هدیه معنوی شهید علیمحمدی به همسرش
رهبر معظم انقلاب اسلامی، سیام دیماه، با حضور در منزل شهید دکتر مسعود علیمحمدی و شهید دکتر مجید شهریاری، با خانوادههای این دانشمندان شهید دیدار کردند.
در اواسط حضور آیتالله خامنهای در منزل شهید علیمحمدی، همسر شهید با نشان دادن قاب عکسی به رهبر انقلاب، خاطرهی خود را از ماجرای سفر حج تمتع به اتفاق همسر فقیدش در سال 83، برای ایشان بازگو کرد.
وی، با تأکید بر اینکه شهید علیمحمدی هیچ کاری را بدون مطالعه و شناخت عمیق انجام نمیداد، گفت: «این سفر بهترین هدیهی معنوی از سوی همسرم بود؛ چرا که ماجرا و فلسفهی تمام اعمال حج را به صورت لذتبخشی برای من بازگو میکرد و این، بهترین لحظات عمرم بود». خانم کرمی، افزود: «همسرم در صفا و مروه به من میگفت: خودت را بگذار جای هاجر و ببین چه حسی داری. یا در رمی جمرات میگفت: فرض کن جای حضرت ابراهیم(ع) بودی و میخواستی فرزندت را ببری به قتلگاه. آنوقت شیطان وسوسهات میکرد».
لازم به ذکر است رهبر انقلاب در پایان این دیدار با تقدیر از روحیات معنوی شهید علیمحمدی، همسر و خانوادهی ایشان را به حفظ و انتقال این روحیه توصیه کردند.
چند شب دیدم شهید بلباسی موقع خواب نیست .
برام جای سوال بود ؟؟
که چرا وقتی همه خوابند و موقع استراحتن ایشون نیستند.
یک شب به صورت اتفاقی ساعت از دوازده شب گذشته بود ایشون رو دیدم.
متوجه شدم شهید بلباسی شب ها وقتی بیشتر رزمنده ها خواب هستند و درگیر کار نیستند.
ایشون میرفتند داخل کیسه ها رو پُر میکردند و با ماشین کیسه ها رو جا به جا میکردند و مشغول سنگرسازی بودند.
افسر نزار جدی بود.
از آن سنگدلها.
از کنارشان رد میشد که حاجآقا از صف بیرون آمد و گیوهای که بچهها بافته بودند داد دستش.
تعجب کرد پرسید این چیه؟
حاجآقا گفت هدیه است برای شما.
چند لحظهای مکث کرد نگاهی به حاجآقا انداخت و نگاهی به گیوه،
دستش را بالا آورد احترام نظامی گذاشت و بیرون رفت.
…نگاهی به معنای شهادت خواهیم داشت. متأسفانه اغلب متفکران علوم انسانی در دوران معاصر، مخصوصاً در مغرب زمین، آن چنان که اهمیت این پدیده الهی اقتضا می کند، آن را مورد توجه قرار نداده اند!اهمیت پدیده شهادت در درجه ای است که اگر در تاریخ بشری جز یک فرد شهید وجود نداشت، برای اثبات آهنگِ عالیِ عالم هستی که بیان کننده هدف اعلای حیات است کافی بود، چه رسد به این که ما در طول تاریخ، ده ها و بلکه صدها هزار شهید می بینیم که با اعتلا بخشیدن و تکمیل شخصیت خود در دفاع از انسانیت و ارزش های آن، از زندگی طبیعی چشم پوشیده و به حیات حقیقی نایل گشته اند.
در این جا به توضیح مختصر درباره پدیده «شهادت» می پردازیم. این توضیح در حقیقت توصیفی مختصر درباره برخی از ابعاد اصیل این حقیقتِ عظما می باشد.
شهادت چیست؟
اشاره
شهادت عبارت است از: پایان دادن به جریان حیات [که در متن طبیعت، مطلوبِ مطلق است] در کمال هشیاری و آزادی و آشنایی با ماهیت و مختصات آن، با این هدف گیری که ذیلاً مطرح می نماییم:
بعضی از ابعاد شهادت
بُعد یکم- پایان دادن به زندگی طبیعی در راه دفاع از ارزش ها و حیات حقیقی افراد جامعه.
بُعد دوم- شکافتن کالبد مادی و به پرواز درآوردن روح به مقام شهود الهی، در راه وصول به جاذبیت کمال، برای بزرگداشت «حیات معقول» خود و دیگران.
بُعد سوم- تعیین کننده ملاک و میزان برای زندگی قابل توجیه در این دنیا.
البته بدیهی است کسی که حقیقت و ارزش واقعی حیات برایش مطرح نیست و از حیات جز خوردن و خوابیدن و اشباع خواسته های حیوانی چیز دیگری نمی فهمد، نه شهادت برای او قابل درک است و نه حیات حقیقی که دارای عالی ترین ارزش است.
برای توجه به عظمت شهادت، فهمیدن دو حقیقت شرط اساسی است:
1- اهمیت مطلق زندگی.
2- اهمیت هدفی که شهادت برای آن تحقّق می یابد.
با درک این دو حقیقت است که معنای از دست دادنِ اختیاریِ حیات با -کمال آگاهی و انبساط فهمیده می شود.
درباره اهمیت و عظمت فوق العاده زندگی، مطالب فراوانی گفته شده است. ما در این جا به بیان یک مطلب اکتفا می کنیم: اگر به کسی که از نعمت عظمای حیات برخوردار است و با کمال اعتدال جسمانی و روحانی زندگی می کند، پیشنهاد شود که شما میان دو چیز اختیار دارید که یکی را انتخاب کنید:
1- ادامه حیات با برخورداری از عقل و وجدان و دیگر استعدادهای کمالی؛
2- مالکیت جهان با اختلال در بهره برداری از جوهر والای حیات و عظمت و مزایای آن.
بدیهی است که انسان عاقل و هشیار که از سلامت روانی و عقلی برخوردار است، ادامه حیات با کمال اعتدال جسمانی و روحانی را انتخاب خواهد کرد.هر اندازه انسان شهید از مزایا و عظمت های حیات آگاه تر باشد و هر چه بیشتر توانایی استفاده از آن ها را داشته باشد، شهادت او از عظمت بالاتری برخوردار می گردد.
نمونه ای از عظمت های حیات آدمی
انسان در حال زندگی است که:
• از زیبایی ها لذت می برد.
• از عقل و وجدان استفاده می کند.
• محبت و عشق می ورزد.
• به اکتشاف نایل می آید.
• حقایق را شهود می کند.
• شکوه عالم هستی را درک می کند.
• از عدالت و حق دفاع می نماید.
• طعم آزادی و اختیار معقول را می چشد.
• از علم و معرفت و جهان بینی، کسب روشنایی می نماید.
• از لذت خدمت به همنوعان خود برخوردار می گردد.
• می تواند جهانی را آباد کند.
• لذت نظم و قانون گرایی را درمی یابد.
• از شوق احیای انسان ها، به پرواز درمی آید.
• طعم عواطف ارتباطهای نسبی و سببی را درک می کند.
• با ابداعات هنری سازنده، به عظمت احساسات درونی خود پی می برد.
• با فعالیت های عقلانی سالم، همنوعان خود را از سقوط نجات می دهد و زمینه را برای پیشرفت تکاملی آنان آماده می سازد.
• با گسترش «من» بر جهان هستی، جهان را درون خود درمی یابد.
مسلّم است که امتیازها و عظمت های زندگی بیش از حد شمارش های معمولی است. انسانِ آگاه با از دست دادن هریک از این امتیازات و عظمت ها در حقیقت جهانی را از دست می دهد، زیرا هریک از آن ها به تنهایی می تواند هدفی برای زندگی و توجیه کننده آن باشد. حال، می توانیم این معنی را به خوبی درک کنیم که چرا شهادت امام حسین علیه السلام باعظمت ترین شهادتی است که در تاریخ بشر بروز کرده است، زیرا او با شناخت همه ابعاد و امتیازات زندگی و توانایی بر برخورداری از آن ها، دست از زندگی شسته است.
ورودی سال 77 رشته مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف بود. علاوه بر درس، در کانون نهجالبلاغه و بسیج دانشجویی نیز فعالیت میکرد. از سال سوم به دنبال فعالیتهای پژوهشی بود. یک روز آمده بود توی اتاق و گفت "پاشو بریم یه چیزی نشونت بدم".
یک ماهیتابه برداشت و رفتیم توی حیاط خوابگاه. دست کرد توی جیبش و یک پاکت آورد بیرون. ماده خمیری مانند سفیدی را انداخت توی ماهیتابه. کبریت بهش زد و گفت «در رو!».
دویدیم پشت درختها. چند ثانیه بعد یک دفعه ماهیتابه گَر گرفت. مثل فشفشه این طرف و آن طرف میرفت. آتش که تمام شد، رفتیم سر وقت قابلمه. قدر یک کف دست سوراخ شده بود. مصطفی از اینترنت یک جور سوخت موشک را پیدا کرده بود؛ داشت درصد مواد را آزمایش میکرد.