وصیت و خاطره شهدا

در این وبلاگ سعی شده که تمامی وصیت و خاطره شهدا نوشته شود

وصیت و خاطره شهدا

در این وبلاگ سعی شده که تمامی وصیت و خاطره شهدا نوشته شود

بدانید که ما مدیون خون شهدا هستیم و باید همیشه یاد آنها باید بکنیم.
ما باید در جهاد مدافعان حرم شرکت کنیم چون خانم حضرت زینب(س) تنها است و ما باید به حضرت زینب (س) ثابت کنیم که((کلنا عباسک یا زینب)

آخرین نظرات

خاطره شهید محمدعلی قزلباش

دوشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۰۷ ب.ظ

زورو بازی در جبهه


جثه ریزی داشت . مثل همه بسیجیها خوش سیما بود و خوش مَشرَب . فقط یک کمی بیشتر از بقیه شوخی می کرد. نه اینکه مایه تمسخر دیگران شود، که اصلاً این حرفها توی جبهه معنا نداشت . سعی می کرد دل مؤمنان خدا را شادکند. آن هم در جبهه و جنگ .
از روزی که او آمد، اتفاقات عجیبی در اردوگاه تخریب افتاد. لباس های نیروها که خاکی بود و در کنار ساکهایشان قرار داشت، شبانه شسته می شد و صبح روی طناب وسط اردوگاه خشک شده بود. ظرف غذای بچه ها هر دوسه تا دسته ، نیمه های شب خود به خود شسته می شد. هر پوتینی که شب بیرون از چادر می ماند، صبح واکس خورده و برّاق جلوی چادر قرار داشت ... او که از همه کوچکتر و شوختر بود، وقتی این اتفاقات جالب را می دید،می خندید و می گفت: بابا این کیه که شبها زورو بازی در می آره و لباس بچه ها و ظرف غذا رامی شوره؟
و گاهی می گفت : «آقای زورو، لطف کنه و امشب لباسهای منم بشوره و پوتینهام رو هم واکس بزنه» بعد از عملیات، وقتی «علی قزلباش » شهید شد، یکی از بچه ها با گریه گفت: بچه ها یادتونه چقدر قزلباش زوروی گردان رو مسخره می کرد... زورو خودش بود و به من قسم داده بود که به کسی نگم .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۴/۲۵
سیدعلی مشتاقی نیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی