وصیت و خاطره شهدا

در این وبلاگ سعی شده که تمامی وصیت و خاطره شهدا نوشته شود

وصیت و خاطره شهدا

در این وبلاگ سعی شده که تمامی وصیت و خاطره شهدا نوشته شود

بدانید که ما مدیون خون شهدا هستیم و باید همیشه یاد آنها باید بکنیم.
ما باید در جهاد مدافعان حرم شرکت کنیم چون خانم حضرت زینب(س) تنها است و ما باید به حضرت زینب (س) ثابت کنیم که((کلنا عباسک یا زینب)

آخرین نظرات

۱۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

Image result for ‫زندگینامه شهید بهشتی‬‎


شهید سید محمدحسین بهشتی در دوم آبان 1307 هجری شمسی در اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش از روحانیان اصفهان و امام جماعت مسجد لومبان بود. وی از چهار سالگی به مکتب رفت و در اندک زمانی قرائت قرآن و خواندن و نوشتن را آموخت و با ورود به دبیرستان به دلیل علاقه به تحصیل علوم دینی، مدرسه را رها و در سال 1321 وارد حوزه علمیه شد. به سال 1325 یعنی در هجدهمین بهار زندگی خود به قم عزیمت کرد و در کنار تحصیل علوم دینی، در سال 1327 موفق به دریافت دیپلم ادبی در امتحانات متفرقه شد. در همان سال، وارد دانشکده الهیات معقول و منقول شد و در سال 1330 با دریافت درجه لیسانس به قم بازگشت و در دبیرستان حکیم نظامی مشغول تدریس زبان انگلیسی شد. در سال 1331 ازدواج نمود که حاصل این پیوند، دو پسر و دو دختر بود. وی در سال 1333، دبیرستان دین و دانش قم را تأسیس نمود و تا سال 1342 سرپرستی آن را برعهده داشت. در فاصله سال های 1335 تا 1338، دوره دکترای فلسفه الهیات را گذراند سپس، با شرکت فعال در مبارزات سال های 41 و 42 از سوی ساواک مجبور به عزیمت از شهر قم به تهران گردید. این شهید راست قامت تاریخ به پیشنهاد و درخواست آیت الله حائری رحمه الله و آیت الله میلانی رحمه الله به هامبورگ عزیمت و سرپرستی مسجد و تشکل مذهبی جوانان آن شهر را عهده دار و به فعالیت های عمیق دینی و فرهنگی پرداخت. در طی این مدت سفرهایی به عربستان، سوریه، لبنان، ترکیه و عراق(به منظور دیدار امام رحمه الله) انجام داد.

سرانجام در سال 1349، به ایران بازگشت و به فعالیت های علمی، فرهنگی و سیاسی روی آورد. در این مدت، چندین بار توسط ساواک دستگیر و روانه زندان شد. در آذرماه 1357 به فرمان امام خمینی رحمه الله شورای انقلاب را تشکیل داد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره به عنوان ایدئولوگ و لیدر در صحنه های سیاسی، اجتماعی به فعالیت می پرداخت. حزب جمهوری اسلامی را با هدف تربیت و شناسایی نخبگان سیاسی فرهنگی پایه گذاری نمود. در تدوین قانون اساسی به عنوان نایب رئیس مجلس خبرگان ایفای نقش می کرد. پس از استعفای دولت موقت در سال 1358، مدتی به عنوان وزیر دادگستری و سپس، از سوی امام خمینی رحمه الله به ریاست دیوان عالی کشور منصوب گردید. وی سرانجام در حین انجام وظیفه در این سمت بود که در شامگاه 7 تیر سال 1360 در حین سخنرانی در تالار حزب جمهوری اسلامی بر اثر انفجار ساختمان حزب توسط منافقین به همراه کاروان 72 نفره خود به خیل عظیم شهدای کربلا پیوست.

از پیام امام خمینی رحمه الله به مناسبت شهادت شهیدبهشتی:

ملت ایران در این فاجعه بزرگ 72 تن بی گناه به عدد شهدای کربلا از دست داد.

شهیدبهشتی از منظر مقام معظم رهبری:

بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد، به خاطر این که در دوران زندگی اش کسی به عمق و والایی شخصیت این مرد پی نبرد. شهیدبهشتی واقعا یک انسان برجسته ای بود در همه ابعاد.

شهیدبهشتی به روایت دوستان:

او مثل همیشه، با تبسمی بر لب، پیش از غروب به دفتر مرکزی حزب جمهوری آمد و در جلسه اعضای حزب شرکت کرد. پس از پایان جلسه، آوای روح بخش اذان در دفتر طنین انداز شد و همه وضو گرفتند و برای نماز آماده شدند. نماز جماعت به امامت آیت الله بهشتی برپا شد و عده ای از وزرا و نمایندگان مجلس در آن شرکت کردند. گویند: «آن شب نماز جماعتش از همه شب ها طولانی تر بود و اصرار بچه ها هم بسیار بود که می خواهیم پشت سر تو نماز بخوانیم و نماز در حیاط دفتر حزب بود. عکاس آمد و از آن نماز عکس یادگاری گرفت.» پس از نماز، همه به سالن رفتند تا جلسه را که پیرامون انتخاب آینده ریاست جمهوری بود، برگزار کنند، چون یک هفته از خلع بنی صدر از مقام ریاست جمهوری، توسط مجلس شورای اسلامی می گذشت. جلسه با قرائت قرآن که روح ها را با ملکوت پیوند داد، آغاز شد و پس از تلاوت قرآن، سخنرانی قافله سالار شهدای هفت تیر شروع شد. ساعت حدود نه و هفت دقیقه بود که ناگهان سفیر مرگ آنان را با خود به ملکوت اعلی برد و او و یارانش چنین به خیل راست قامتان تاریخ پیوستند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۴۸
سیدعلی مشتاقی نیا

1علی محمودوند


داخل خاک عراق مشغول جستجو بودیم؛ یکی از افسران عراقی خبر آورد که در منطقه‌ای جلوتر از اینجا یک گورستان دسته جمعی از شهدای ایرانی است؛

اما عراقی‌ها اجازه عبور نمی‌دادند؛ با تلاش بسیار و پس از مدت‌ها پیگیری به آن منطقه رفتیم؛ آن روز تلخ‌ترین روز دوران تفحص بود

۴۶شهدای غواص آنجا بودند، دست و پا و چشم‌های همگی آنها بسته شده بود؛ آنچه می‌دیدم باور کردنی نبود؛
بعثی‌ها این اسیران جنگی را زنده به گور کرده بودند

پلاک همه آنها را هم جدا کرده بودند تا شناسایی نشوند. آنها ۴۶ شهید گمنام بودند

در کنار همه پیکرها که سالم و کامل بود یک دست قطع شده قرار داشت؛ این دست متعلق به هیچ کدام از پیکرها نبود؛
 
انگشتر فیروزه زیبایی هم بر دست داشت؛ این دست مدت‌های طولانی مونس من شده بود؛

هر وقت کار ما گره می‌خورد به سراغ این دست می‌آمدیم؛ گویی این دست آمده بود تا دستگیر همه ما باشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۶ ، ۱۶:۳۵
سیدعلی مشتاقی نیا

نامهربانی ( از خاطرات شهید رضایی نژاد)


یک روز سوار ماشینش شده بودم تمام پنجره هارا داده بود بالا گفتم:

پس چراهمه شیشه ها را بالا کشیدی؟

گفت: اینجا ترافیکه ،

مردم مرتب به هم دری وری میگن .

نمیتوانم تحمل کنم ببینم مردم اینجوری به هم نامهربانی می کنن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۳۴
سیدعلی مشتاقی نیا
وصیتنامه شهید علیرضا بلباسی

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون
حمد و ستایش فقط از آن خدائی است که در پرتو نور هدایت و رحمت خویش دست ما را گرفته و از دنیای جهل و ظلم و ستم و غفلت و بی ارزشی، به سوی اقیانوس بی کران نور و روشنایی و اقتدار کشانید. پناه می برم به خدا از شر نفس و هواهای نفسانی ام که دائماً مرا به بدی امر می کند که خدایا اگر تو هدایتم نکنی نفسم مرا به هلاکت می اندازد و پناه می برم به تو خدا از شر شیطان ، شیطان های کوچک و بزرگ.

سلام و صلوات خدا بر ملائکه الله و جمیع خلق الله از جن و انس ،نثار خاندان عصمت و طهارت و واسطه فیض بین ارض و سماء و ما فیهن یعنی محمد و آل محمد (ص) باد که ما گم کردگان مسیر انسانیت و فطرت و سرشت توحیدی را از تلاطم های طوفان خشمگین گمراهی و حوادث در هم شکننده و ناگوار روزگار و ظلمت های عمیق و ژرف چپ روی و راست روی به صراط مستقیم هدایت فرمودند چون خود صراط مستقیم واصل شجره طیبه نور و هدایت بودند.

اما توحید ـ دنیای کفر و سردمداران کفر و نفاق و یزیدیان زمان و جیره خواران منافق داخلی شان بدانند که توحید و خداپرستی چیزی نیست که اگر یک بار مرا قطعه قطعه ام کردند فریادش خاموش شود بلکه فطرت توحیدی و یکتاپرستی و فریاد بت شکنی توحیدی ام در تک تک سلول های بدنم و در تمامی نسل هائی که از این سلول ها به وجود می آیند لانه و مسکن و مأوی دارد که برایش امکان ندارد تمام آنها را نابود بکند و اگر فقط یک سلول از نسلم باقی بماند باز هزاران موحد می سازد و بانگ «لا اله الا الله» سر می دهند.

دشمن بداند که ما پیرو مکتبی هستیم که از روز اول گفتیم اشهد ان محمد رسول الله (ص) و علی ولی الله (ع) همان رسول خدائی و همان امیر مومنانی که بیشتر از هفتاد جنگ با کفار و منافقان و مشرکان کردند و تا آخر عمرشان ذوالفقار شان به غلاف نرفت و همیشه قطرات خون این ناپاکان از نوک شمشیر عدالت خواه اینان می چکید و بدانند تا کفر و شرک و نفاق هست هیچ وقت و هیچوقت این شمشیر و این ذوالفقار به غلاف نخواهد رفت و ما مال این مکتبیم. دنیای کفر بداند در فطرت توحیدی ما فقط یک ترس قرار دارد آن هم ترس از خدا و ترس از گناه و شما یزیدیان دیدید که وقتی اسلام ناب خمینی به خاک کشورمان و به کشور دل هایمان آمد چنان زنجیر اسارت برگردنتان انداختیم و شما را در کوچه و بازارهای سیاست به این دیار و آن دیار کشاندیم که برای تماس مجدد با ما این همه ذلت و خواری تحمل کردید و بر این خواری تأکید و افتخار کردید که ایمان روزهای نخستین ذلت شماست و ما به انتظار جشن نابودی شما نشسته ایم و تا اینجا مطالبی که گفته شد جهان بینی الهی مرا که اقتباس از قرآن و رهبر و فطرت می باشد تشکیل می دهند.

اما جهان بینی اخلاقی و عرفانی و شناخت و نیست را رها کردن و در هست فنا شدن سرچشمه می گیرد. پرتوی از نور و معرفت بی کران دعای مکارم الاخلاق ـ دعای خمس عشر دعاهای ائمه صلوه ا... علیهم اجمعین که معرفت و شناخت و اخلاق معصومین و اولیا خدا در آنها نهفته هست و متأسفانه با آنها بیگانه:

طیران مرغ دیدی تو زپای بند شهوت
به درآی تا بینی طیران آدمیت

و این جهان بینی معرفت و اخلاق اگر از دریچه اخلاص و عشق و تقوی باشد می رساند انسان را بجائی که از قلب می گوید:

آنکس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

اما عرفان عملی را و اثبات عملی آن را باید در جهاد مقدس و در جبهه ها و عرفات کربلاها یافت که عاشق به امید ارجعی به لقای کوی یار نشسته و معشوق صداقتش را در فواره های خون سرخ می طلبد.

درود و برکات و رحمت و مغفرت واسعه الهی بر پدر و مادرم باد که مرا در این مکتب شیر دادند و غذای روح دادند و خود در صف نماز جماعت ما را به عمل می خواندند و چون بی سواد بودند مرا در 12 سالگی امر کردند که نماز غفلیه یاد بگیرم و پشت سرم قرائت کنند. خدایا ترا به عزت و جلالت آنها را ببخش و بیامرز.

درود و برکات و رحمت و مغفرت واسعه الهی بر همسر واقعاً مومنه ام که تمام هم و غم وجودش اسلام و قرآن بود .در این راه صادقانه با صبر عظیم و شکر گذاری به درگاه خدای متعال وفاداریش را به اسلام و انقلاب اسلامی عملاً ثابت کرد و چه شکری بالاتر از اینکه که خداوند ما را در این پیوند از باب المجاهدین و باب الصابرین به پیشگاه ذات باریتعالی پذیرفت. همسرم سرپرست خانواده شهدا و سرپرست یتیم های شهدا خود خداست. چون خودش فرموده و این توئی که نباید لحظه ای از خدا جدا شوی و برق و درخشندگی مدال همسر شهید بودن را همچنان تا آخرین نفس براق تر و درخشنده تر کنی . در این ادامه تربیت فرزندانم که در رأس قرار دارد باید آنها را در ادامه خط فکری آیت الله شهید مطهری (رضوان الله تعالی علیه) تربیت کنی یا در حوزه علمیه و یا در دانشگاه و آنها را با سیره زندگانی و مبارزه حضرت فاطمه زهرا و حضرت زینب سلام الله علیهمه اجمعین آشنا کنی. وقتی که حسین عزیزم و آمنه عزیزم بزرگ شدند به اینها بگو که پدرشان در چه راهی قدم گذاشت و در این راه حاضر شد تمام هستی خویش را فدا کند.

اما شما برادران عزیز که من افتخار می کنم خداوند خانواده ما را مومن به اسلام و قرآن قرار داد و از اینکه هر کدام از شما چند بار به جبهه رفتید خدا قبول کند و شما آنقدر برای خدا از مال و جان انفاق کنید که همانقدر در روز سخت قیامت به خدا محتاج هستید.

شما خواهران عزیزم که شما هم در همه حال فریاد اسلام و قرآن را سر دادید و هر کجا نشستید از اسلام و قرآن حمایت کردید ،خدا از شما قبول کند ولی از تربیت فرزندانتان در این راه غافل نباشید خدا به همه شما اجر مجاهدان واقعی فی سبیل الله را بدهد.

اما شما برادران انجمن اسلامی روستا برادران متعهد و مؤمن به اسلام و قرآن و انقلاب اسلامی؛ سلام علیکم جمیعاً و رحمه و برکاته، خداوند انشاء ا... شما را در مسیر اعتلای کلمه توحید در ادامه خون شهدا موفق و مؤید بدارد. شما تمام کوششتان این باشد در پرتو اسلام و قرآن و خط رهبری و عمل کردن به آنها رضایت خدا را کسب کنید و شماها را از نزدیکترین یاران می دانم.

اما سخنی با مسئولین، این را همه می دانیم که این مردم و این ملت و این رزمنده ها هر روز بر همت و کمکشان به حمایت از اسلام و انقلاب اسلامی و جبهه ها و پشتیبانی ها و راهپیمایی ها افزوده و زیاد می شود، به این مردم طوری خدمت کنید آن طوری که این مردم دلداده اسلام و انقلابند .چه کسانی غیر از ما مسئولین مردم را به گروه ها و باندهای تفرقه دعوت می کنند. بترسیم از روزی که تمام این چاپلوسان و باندها نتوانند ذره ای از عذاب ما کم بکنند.

حضرت علی (ع) می فرماید:" این پست ها و مقام ها برای شناخت افراد هست." مردم کارهای ما را زیر نظر دارند و طوری نباشد خدای نکرده مسئولی بین دو نفر مراجعه کننده یکی حزب الهی و جبهه ای و دیگری فاسد و منافق، اولی را کنار زده و برای دومی از جایش بلند شود که در این صورت از همین مردم سیلی خواهد خورد.

اما سخنم به آن بازاری در حالی که می بینید ملت در دریای خون شنا می کند تا اسلام را به ساحل نجات برساند. اینها هم دستشان را در دست آمریکا گذاشتند و خون این ملت را در شیشه کردند. اگر باورتان شد که این کاغذهای بی ارزش سرمایه اصلی و ارزش اصلی و جوهر شخصیت شما را تشکیل می دهند، بدانید که یک روز در فرصت مناسب با شعله یک کبریت تمام سرمایه و شخصیت تان را خواهیم سوزاند. این کار را حتماً خواهیم کرد و برنامه بعدی انقلاب ما هست الآن ملت شما را شناسائی می کند.

و اما شما منافقان کوردل که در همه جبهه ها داخلی و خارجی و شرقی و غربی شکست خوردید. مگر دنیا و گردش دنیا، آیات منظم دنیا جای شب پره های کورچشمی مثل شماست .شما هنوز خود نفهمیدید که در جهان بینی منافقانه به بن بست کشیده تنگ و تاریک متغیر رنگ شرقی و غربی متناسب با زمان و مکان و نوع ارباب خود هیچ روزنه امیدی و هیچ راه نجاتی ندارید. مگر اینکه در آتش نفاقی که خود بر افروختید خواهید سوخت. شما بعد از پیروزی از خشم و غضب الهی گونه این حزب الهی ها که همه شما را شناسایی کردند و برایتان پرونده کامل تشکیل دادند به کدام سوراخی پناه خواهید برد. بدانید که محکوم به مرگ هستید و بالاخره دیدید که سران نفاقتان زنان همدیگر را به هم تعارف می کنند و این بود نتیجه جهان بینی وارونه شما.

و اما شما ملت، منتظر واقعی ،منتقم بزرگ ،منجی عالم بشریت کسی است که باید از کینه دشمنان اسلام شمشیرش را تیز و بران کند و هرگز از دو چیز جدا نشود. یکی سنت؛ نگاه کنیم که رسول الله و ائمه سلام الله علیهم اجمعین، با دنیا چه کردند و از دنیا چه خواستند و با کفار و منافقان چقدر جنگ کردند و چرا قضیه عاشورا را به وجود آوردند. اینها همه برای ماست و شیعه یعنی کسی که چنین باشد . اما دومی قرآن که لحظه ای نشستن را در مقابل شرک و کفر جایز نمی داند و می گوید:" شمشیرها را غلاف نکنید تا فتنه جهانی تمام شود."

مردم، ما خلق شدیم تا آخرتمان را آباد کنیم و ما آنجا ساختمان می خواهیم و آباد کردن آخرت بدون ویران کردن دنیا امکان ندارد. مردم، ما خلق شدیم تا روح را به پرواز در بیاوریم و به عالم ماورای طبیعت یعنی عالم ملکوت عروج دهیم و این پرواز و عروج بدون ویرانی جسم امکان ندارد. سنگین شدن و تن پروری بال پرواز انسان را می شکند.

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

مردم شهادت مردن نیست، یک تولد هست. تولد بسیار زیبا و زمانی که شما به مهمانی فرش می روید، شهید به مهمانی عرش می رود. اما مرده آنست که نامش به نیکوئی نبرند.

مردم، خدا در قرآن فرمود اگر راست می گویید مرا از همه چیز بیشتر دوست دارید پس خود را آزمایش کنید. یعنی بهترین چیز را برای من انفاق کنید که اگر نکنید دروغ می گوئید. مردم، آنچه را که قارون گنج داشت و بر شتران سوار می کرد به قول قرآن خدا قارون و ثروتش را به زمین فرو برد و آنچه را که فرعون ادعا می کرد با عصای موسی در دریای نیل غرق کرد، پس چه کسانی در این دنیا سود بردند کسانی که با خدا معامله کردند با نیت های خالصشان. مردم، اسلام امروز ما یعنی صبر و استقامت و مبارزه پشت سر رهبر نه جلوتر و نه عقب تر. مومن هیچوقت مانند مورچه ای نیست که اگر کمی آب زیر پایش بیافتد او را بلند کند و او هم فریاد بزند ایها الناس دنیا را آب برد، بلکه به قول امام جعفر صادق (ع) مومن از فولاد هم محکمتر است که فولاد بر اثر گرما و سرما تغییر می کند ولی مومن تغییر نمی کند و مومن در اقیانوس مشکلات و مصیبات شنا می کند. هرگز شکایت خدا را پیش غیر خدا نمی کند و هرگز از خدا به دست کسی شکایت نمی کند و هرگز از اسلام دست برنمی دارد. مردم، این جنگ هدیه خداست. این جنگ نعمت خداست. این جنگ عظیم ترین قدرت و عزت و شرف را به ما داد و قدرت و عظمت ما را به جهان صادر کرد . هر کس از این جنگ خسته شود و ایراد بگیرد و یا توجیه و تفسیر بکند بی شک به خدا کفر کرده و خدا را کنار زده و بی شک از شیعه مکتب جعفری نیست.

مردم ارزش گندم بیشتر است یا ارزش نان. اما اگر گندم بخواهد ارزش پیدا کند باید زیر سنگ عظیم آسیاب خرد شود و باید در تنور داغ چند صد درجه تاب و تحمل داشته باشد همان تنوری که علی (ع) سر را تا ناف داخل گرمای آن می کرد و با خود می گفت:" بچش گرمای تنور را تا از بچه های یتیم شهدا غافل نباشی." و بالاخره بهشت را به بها می دهند نه به بهانه و اگر امروز در کاروانیان حسین (ع) ثبت نام نکنیم و عازم نشویم فردا ما را در صف این کاروانیان راه نخواهند داد و از ما نام و نشانی نخواهند پرسید.

و اما تو ای بسیج، ای مظلوم تاریخ و ای مظلوم ابن مظلوم و تو ای پاسدار، ای سلحشور و شما ای رزمندگان، ای یکه تازان عرصه میدان عشق. ای مرغان آغشته به خونی که جایتان در این دنیا نیست .به پیش که صبح پیروزی نزدیک است و همین فردا است که باید بر سر سفره پیروزی بنشینیم و بگوئیم در بهار آزادی جای شهدا خالی.

در خاتمه از همه عاشقان کربلا می خواهم که امام را لحظه ای تنها نگذارند و از کسانیکه از جانب این حقیر به آنها بدی رسیده امیدوارم که به دیده اغماض بنگرند، سفارش اولم اینکه وصیت نامه ام را اصلاً با یک غلط چاپ نکنید که مسئولید.

خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار

علیرضا بلباسى
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۳۲
سیدعلی مشتاقی نیا

زندگینامه شهید منصوری ستاری


سرلشکر شهید ، منصور ستاری در سال 1327 در روستای ولی آباد ورامین دیده به جهان گشود . پدرش ، مرحوم « حاج حسن » شاعری فاضل بود که دیوانی از او به نام «ماتمکده عشاق » به یادگار مانده است .

منصور ستاری دوران ابتدایی را در مدرسه ولی آباد ورامین و دوران متوسطه را در قریه « پوینک » باقر آباد به پایان رسانید . وی در طول دوران تحصیل همواره یکی از شاگردان ممتاز کلاس به شمار می‌رفت .

شهید بزرگوار پس از اخذ دیپلم متوسطه ، در سال 1346 وارد دانشکدة‌افسری شد و پس از پایان دورة‌دانشکده به درجة ستوان دومی نایل آمد . در سال 1350 جهت طی دورة‌علمی کنترل رادار به کشور آمریکا اعزام شد و پس از گذراندن دورة‌یکساله ، در سال 1351 به ایران بازگشت و به عنوان افسر کنترل شکاری نیروی هوایی مشغول به کار شد .

شهید ستاری در سال 1354 در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته برق و الکترونیک پذیرفته شد . تعدادی از واحدهای دانشگاهی را گذرانده بود که با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی تحصیل را کنار گذاشت و همدوش دیگر آحاد مردم به پاسداری از دستاوردهای انقلاب پرداخت.

وی افسری مؤمن ، متعهد ، شجاع ، آگاه ، تیزهوش و کاردان بود . طرح‌ها و ابتکارهای زیادی در تجهیز سیستم‌های راداری ، پدافندی به اجرا گذاشت که در طول جنگ تحمیلی توان نیروی هوایی را در سرنگونی هواپیماهای متجاوز دشمن دو چندان نمود .

تیمسار ستاری به علت فعالیتهای بیش از حدی که در اجرای طرح‌های جنگی از خود نشان داد ، درسال 1362 به سمت معاون عملیات فرماندهی پدافند نیروی هوایی منصوب شد . طرح‌ها و برنامه‌هایی که شهید ستاری ارائه می‌داد بسیار منطقی ، عملی ، کاربردی و مؤثر بود . از این رو در سال 1364 به عنوان معاونت طرح و برنامه نیروی هوایی برگزیده شد و به علت لیاقت و کاردانی و شایستگی که از خود نشان داد ، در بهمن ماه سال 1365 با درجة سرهنگی به سمت فرماندهی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد و تا هنگام شهادت عهده دار این مسئولیت بود .

در عملیات خیبر وقتی در محاصره بمباران شیمیایی او ماسک خود را تقدیم به پیرمردی که راننده لودر بود کرد را همه به یاد دارند. براثر این اقدام وی تا زمان شهادت از شامه بویایی بی بهره شده بود و تا پایان عمر این موضوع را مخفی می کرد.

اقدامات شهید ستاری بر چهار رکن اصلی استوار بود:

۱ـ طرح و برنامه صحیح از ابتدای فرماندهی همراه با آینده نگری هرچه ژرف تر.

۲ـ سازماندهی نیروی انسانی متعهد و کارا = مستعد و مبتکر و بیش از همه خوداتکا و خودباور در پروژه های توسعه پیشرفت.

۳ـ تأمین وسایل و تجهیزات با بهره گیری حداکثر از منافع موجود داخلی و با تکیه بر اهداف خودکفایی کشور.

۴ـ اعمال مدیریت پویا و متکی بر روابط انسانی و ایجاد محیطی هرچه مناسب تر برای تشریک مساعی همگانی.

شهید ستاری با برنامه ای منسجم که در پیروزی نهایی بسیار مؤثر افتاد به کار پرداخت.

از اقدامات مهم و بنیادین این شهید بزرگوار می توان اجمالاً به مواردی چند اشاره نمود.

ـ تأسیس دانشکده پرواز (خلبانی) این آرزوی دیرینه هر ایرانی وطن پرست و پرسنل نیروی هوایی بود. اولین سری دانشجویان خلبانی در مهرماه سال ۱۳۶۷ وارد دانشکده پرواز شدند.
 
-تأسیس دانشگاه هوافضا با ۸ گرایش تحصیلی و مبتنی بر برنامه های آموزشی ـ مجموعه های کارشناسی و مصوبات وزارت فرهنگ و آموزش عالی.

ـ تأسیس دانشکده پرستاری و راه اندازی مرکز تحقیقات و آموزش پزشکی (پاتولوژی) نیروی هوایی.

ـ توجه به آموزش کارا (حین خدمت) و آموزش پرسنل رده میانی.

ـ ایجاد هنرستان کارودانش ـ فنی و حرفه ای درمرکز آموزشهای هوایی و اجرای برنامه های آموزش و پرورش برای افرادی که حداکثر با سن شانزده سال به استخدام نهاجا درآمده بودند تا بتوانند همانند دانش آموزان دبیرستان به تحصیل بپردازند و دیپلم رسمی کشور به آنها اعطاشود.

ـ ایجاد شبکه دیده بانی به منظور تقویت سیستم پدافندی کشور ـ ایجاد شبکه دیده بانی بصری ـ ایجاد موانع هوایی بر فراز دره ها، گذرگاهها و ارتفاعات و...

شهیدستاری که به واقع معماری آینده نگر برای سیستم پدافند هوایی کشور بود با راه اندازی تأسیسات و امکانات جدید تعمیر و نگهداری و نیز اجرای پروژه هایی نظیر پروژه اوج و نیز راه اندازی مرکز پژوهش، تحقیقات و آموزش (پتا) توان نگهداری نیرو را تقویت و به چندین برابر قدرت قبلی ارتقاداد. این مهم برای کشوری که پایه های صنعتی اش تقریباً ضعیف بود کاری شگرف می باشد. ایجاد مؤسسات فنی و صنعتی پیشرفته برای آموزش پروازی مرحله مقدماتی دانشجویان خلبانی با کمک مهندسین و متخصصین نهاجا با ساخت هواپیمای پرستو. این هواپیما از نظر امکانات عملیاتی تقریباً شبیه هواپیمای بونانزای ساخت آمریکا می باشد.

یکی از مهمترین فعالیتهای سرلشگر شهید منصور ستاری طی سالهای ۶۶ الی پایان جنگ تحمیلی اسکورت ناوگان تجاری کشتی های نفتکش ایران در خلیج فارس و دریای عمان تا خروج آنها بود. انجام عملیات اسکورت باتوجه به حجم عملیات جنگی و مضافاً حجم عملیات عادی و روزانه نهاجا کاری بس عظیم بود.

نگهداری مجتمع پتروشیمی بندرامام، حفاظت از میدان گازی کنگان و مواردی نظیر اینها یادآور اقدامات و جانفشانی های عقابان تیزپرواز و پرسنل پدافندی نیروی هوایی تحت فرماندهی و مدیریت این بزرگوار همیشه به یادماندنی است.

طراحی و ساخت خودروشمس ایجاد خطوط هوایی سها (سازمان هواپیمایی ارتش جمهوری اسلامی ایران) شرکت در پروژه های دولتی در راستای امور مهندسی و تأسیساتی، افزایش کارایی و استخراج از معادن تحت پوشش از قبیل نمک سمنان که نیازمندیهای صنایع نفتی و پتروشیمی کشور را مرتفع و پشتیبانی می نماید، ازدیاد بازده صنایع فلزی (ریخته گری ـ تراش و...) و دریافت سفارش به منظور رفع نیازمندیهای دولتی، نظامی و خصوصی.

شهیدستاری منطقی ترین راه را برای کاهش اثرات محدودیت اعتباری و روبرویی با شرایط پس از جنگ انتخاب نمود و آن خودکفایی هرچه بیشتر نیروی هوایی بود. بدینوسیله علاوه بر آنکه از خروج اعتبارات نیروی هوایی جلوگیری می کرد توان تولیدی و خدماتی را افزایش داده و درآمدهای حاصل از این قبیل فعالیت ها را همواره تحت کنترل و نظارت دقیق قرارداد که به عنوان پشتوانه ای برای اجرای برنامه های سازندگی موردبهره برداری قرارگرفت.

شهیدستاری با کمک فرماندهان و پرسنل عزیز نیروی هوایی پروژه های بلندمدت را طراحی نمود که یکی پس از دیگری جامه عمل می پوشد. یکی از این پروژه ها بعد از شهادت ایشان هواپیمای جنگی آذرخش بود که با حضور رهبر انقلاب در سال ۱۳۷۶ به پرواز درآمد.

به هر تقدیر سرلشگر شهیدمنصور ستاری با حمایت پرسنل از جان گذشته نیروی هوایی آنچه درتوان داشت در طبق اخلاص نهاده و به پیشگاه ملت ایران تقدیم نمود و امروز به خیل شهیدانی پیوسته است که همواره در فراق آنها می سوخت. روح حماسی او از همان پهنه آسمان نیلگونی که مأوای همیشگی او و یارانش بود به ملکوت اعلی عروج کرد تا درکنار امام و فرمانده خود آرام گیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۵۹
سیدعلی مشتاقی نیا

هر کس مهر امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری در دل نداشته باشد مطمئن باشد اگر در زمان یکی از امامان معصوم هم باشد مهر آنها را در دل نخواهد داشت.
برادر بسیجی مصطفی چگینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۰۷
سیدعلی مشتاقی نیا

اولین نماز و آخرین نماز (خاطره ای از شهید مصطفی چمران )


رضا سگه یه لات بود تو مشهد

یه روز داشت میرفت تو دعوا شهیدچمران دیدش، دستش گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبهه

به غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت به جبهه

تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند آوردنش تو اتاق شهید چمران،

رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران، وقتی دید که شهید چمران به فحش هاش توجه نمیکنه . یه دفه داد زد کچل با توأم!

شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت : چیه ؟ چی شده عزیزم؟

چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید

آقا رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه:

میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی!شهید چمران : چرا؟

آقا رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده. تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!

شهید چمران: اشتباه فکر میکنی.!یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی میکنم، نه تنها بدی نمیکنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده.هی آبرو بهم میده

گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون شم

آقا رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه میکرد. اذان شد،

آقا رضا اولین نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود

وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد .صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد

آری آقا رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید... !

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۵۷
سیدعلی مشتاقی نیا

نتیجه تصویری برای شهید کاظم نجفی رستگار


«بسم ‌الله ‌الرّحمن الرّحیم

انا لله و انا الیه راجعون

ستایش خدای عزوجل را که مرا از امت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و شیعه علی علیه السّلام قرار داد و سپاس خدای را که با آوردن حق از ظلمت به روشنایی و از طاغوت نجاتم داد و مرا از کوچک‌ترین خدمتگزاران به اسلام و انقلاب اسلامی قرار داد.

امیدوارم که خداوند متعال رحمت خود را نصیب بنده گناهکار خود بفرماید و مرا به آرزوی قلبی خود، یعنی شهادت فی سبیل‌الله برساند که تنها راه نجات خود می‎دانم و آرزوی دیگرم این است که اگر خداوند شهادت را نصیب بنده گناهکار خود کرد، دوست دارم با بدنی پاره پاره به دیدار الله و ائمه معصومین به‏ خصوص سیدالشهدا علیه السّلام بروم.

من راهم را آگاهانه انتخاب کردم و اگر وقتم را شبانه‎روز در اختیار این انقلاب گذاشتم، چون خود را بدهکار انقلاب و اسلام می‌دانم و انقلاب اسلامی گردن بنده حق زیادی داشت که امیدوارم توانسته باشم جزء کوچکی از آن را انجام داده باشم و مورد رضایت خداوند بوده باشد.

پدر و مادر و همسر و برادران و خواهران و آشنایانم مرا ببخشند و حلالم کنند و اگر نتوانستم حقی که بر گردن من داشتند ادا کنم، عذر می‌خواهم. برای پدر و مادر و خواهران و برادرانم از خداوند طلب صبر می‌نمایم و امیدوارم تقوا را پیشه خود قرار دهند.

از همسرم عذر می‌خواهم که نتوانستم حقش را ادا کنم و چه‎ بسا او را اذیت فراوان کردم و از خداوند طلب اجر و رحمت برای او می‌کنم که در مدت زندگی صبر زیاد به خاطر خداوند انجام داد و رنج‌های فراوان کشید.

از تمام اقوام و آشنایان و دوستان طلب حلالیت و التماس دعا دارم؛ به علت وضعیت جنگ مدت سه سال که در جبهه بودم، نتوانستم امر واجب خدا یعنی روزه را انجام بدهم. همچنین در رابطه با خرید خانه به مبلغ 223 هزار تومان از علی تاجیک و 65 هزار تومان از حسین کاوکدو و 10 هزار تومان از حاج محمد علی دولابی قرض کردم و مبلغ 30 هزار تومان از همسرم که خانه برای همسرم است و موتورم را برای جبهه در نظر گرفتم.

والسلام

کاظم نجفی رستگار

ساعت 9 شب مورخ 3 اسفند 1362

شرق بصره (جفیر)»


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۵۵
سیدعلی مشتاقی نیا

زندگینامه شهید حمید باکری

قائم مقام فرماندهی لشگر 31 عاشورا (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
نام : حمید باکری
نام پدر : حسین
تاریخ تولد :-/9/1334
محل تولد :آذربایجان‌غربی / ارومیه
تاریخ شهادت : 6/12/1362
محل شهادت : جزیره مجنون
طول مدت حیات :28  سال
مزار شهید : مفقودالجسد
آخرین سمت : قائم مقام فرماندهی لشگر 31 عاشورا
 
 
تولد و کودکی :

در آذر سال 1334 در شهرستان ارومیه چشم به جهان گشود. در سنین کودکی مادرش را از دست داد و دوران دبستان و سیکل و اول دبیرستان را در کارخانه قند ارومیه و بقیه تحصیلاتش را در دبیرستان فردوسی ارومیه به پایان رساند. بعلت شهادت برادر بزرگش علی که بدست رژیم خونخوار شاهنشاهی انجام شده بود با مسائل سیاسی و فساد دستگاه آشنا شد. بعد از پایان دوران خدمت سربازی در شهر تبریز با برادرش مهدی فعالیت موثر خود را علیه رژیم آغاز کرد و خود سازی و تزکیه نفس شهید نیز بیشتر از این دوران به بعد بوده است.
 
 
تحصیلات :
 
در سال 1355 ظاهراً بعنوان تحصیل به خارج از کشور سفر می‌کند ، ابتداء به ترکیه و از ترکیه جهت گذراندن دوره چریکی عازم سوریه میشود و بعد به آلمان رفته و در دانشگاه اسم نویسی کرده و فقط یک هفته در کلاس درس حاضر می شود.
 
پس از پیروزی انقلاب اسلامی :
 
با هجرت امام «مد ظله العالی» به پاریس عازم پاریس می شود و از آنجا هم جهت آوردن اسلحه به سوریه می‌رود و با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران مراجعت، جهت پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی در مراکز نظامی مشغول فعالیت می‌شود و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال 57 به عضویت سپاه درآمده و به عنوان فرمانده عملیات با عناصر دست‌نشانده امپریالیسم شرق و غرب که در گروهک ها و احزابی که بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب شروع به فعالیت کرده بودند به مبارزه می‌پردازد.
در عملیات پاکسازی منطقه سرو و آزادسازی مهاباد ، پیرانشهر و بانه نقش مهم و اساسی داشته و در آزاد سازی سنندج با همکاری فرمانده عملیاتی منطقه با استفاده از طرح های چریکی کمر ضد انقلاب وابسته و ملحد را در منطقه شکسته و باعث گردید که سنندج پس از مدت ها آزاد گردد.
 
 
ورود به بسیج و جنگ تحمیلی :

شهید با فرمان امام مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی مسئول تشکیل و سازماندهی بسیج ارومیه شد ودر این مورد نقش فعالانه و موثری ایفا نمود. همیشه از بسیجی‌ ها و از قدرت الهی آنها سخن می گفت. با شروع جنگ تحمیلی جهت مبارزه با بعثیون کافر به جبهه آبادان شتافت و دو ماه بعد مراجعت نمود.
 
مدتی در شهرداری بصورت افتخاری در سمت مسئول بازرسی مشغول خدمت گردید و چون کار اداری نتوانست روح بزرگ او را آرام کند مجدداً عازم جبهه آبادان شد و فرماندهی خط مقدم ایستگاه 7 آبادان را بعهده گرفته و به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت. وی در زمره خاطراتش که از بسیجی ها صحبت می‌کرد می‌گفت که دو سه تا نوجوان بودند هر قدر اصرار کردیم که پشت جبهه کار کنند قبول نکردند و شروع کردند به گریه کردن که باید ما در خط مقدم باشیم و می‌گفت : اینها به انسان نیرو می دهند و باعث تقویت ایمان در آدمی می‌شوند .
 
 
شرکت در عملیات های مختلف :
 
بعد از بازگشت مرتب از مزایای جنگ که بقول امام این جنگ یک نعمت است که فرزندان این مملکت را الهی کرده و آنها را از زندگی دنیایی به معنویت کشانده است. حمید برای مدتی از سوی جهاد سازندگی مسئولیت پاکسازی مناطق آزاد شده کردنشین در منطقه سرو را عهده دار گردید که در آن شرایط کمتر کسی می‌توانست چنان مسئولیتی را بپذیرد. سپس بعنوان مسئول کمیته برنامه ریزی جهاد استان تعییین شد و چون در هر حال جنگ را مسئله اصلی می‌دانست و می‌اندیشید که در جبهه مفیدتر است حضور دائمی‌اش را در جبهه های نبرد با صدام متجاوز از عملیات فتح‌المبین شروع نمود ، در عملیات بیت‌المقدس فرمانده گردان تیپ نجف اشرف بود و با تلاشی که نمود نقش موثری در گشودن دژهای مستحکم صدامیان در ورود به خرمشهر را داشت و بالا‌خره با لشکر اسلام پیروزمندانه وارد خرمشهر شد و بعد از عملیات رمضان برای فعالیت دائمی در سپاه پاسدارن مصمم گردید.
در عملیات موفقیت‌آمیز «مسلم‌بن‌عقیل» بعنوان مسئول خط تیپ عاشورا استقامتش در ارتفاعات سومار یادآور صبوری و شجاعت یاران امام حسین (علیه السلام) بود که چندین بار خودش در جنگ تن به تن و پرتاب نارنجک دستی به صدامیان شرکت نمود و از ناحیه دست مجروح شد و بر حسب شایستگی که کسب نمود از طرف فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان فرمانده تیپ حضرت ابو‌الفضل (علیه السلام) منصوب گردید.
بعد از عملیات والفجر مقدماتی بعنوان معاون لشکر 31 عاشورا راه مولایش حسین بن علی (علیه السلام) را ادامه داد استقامت و تدابیرش در مقابل صدامیان همیشه برای یارانش الگو بود شرکت در عملیات های والفجر 1 ، 2 و 4 از افتخاراتش بود که همیشه دوش بدوش برادران رزمنده بسیجی‌اش در خطوط اول حمله شرکت داشت و با خونسردی زیادی که داشت همیشه فرماندهان زیر دستش را به استقامت و تحمل شداید صحنه های نبرد ترغیب مینمود و به آنها یاد می‌داد که چگونه با دست خالی از امکانات مادی در مقابل دشمن که سراپا پوشیده از زره و پیشرفته ترین امکانات جنگی عصر حاضر می‌باشد فقط با اتکاء به ایمان و روش حسینی باید جنگید.
 
 
عروج :
 
در والفجر یک از ناحیه پا و پشت زخمی و بستری گشت که پایش را از ناحیه زانو عمل جراحی کردند. اطرافیانش متوجه بودند که از درد پا در رنج است ولی هیچ وقت این را به زبان نیاورد و بالا‌خره در عملیات فاتحانه خیبر با اولین گروه پیشتاز که قبل از شروع عملیات بایستی مخفیانه در عمق دشمن پیاده می‌شدند و مراکز حساس نظامی را به تصرف در می‌آوردند و کنترل منطقه را در دست می‌داشتند عازم گردید و در ساعت 11 شب چهارشنبه 3 اسفند 62 شروع عملیات خیبر بود که با بی سیم خبر تصرف پل مجنون (که به افتخارش پل حمید نامیده شد) در عمق 60 کیلومتری عراق را اطلاع داد. پلی که با تصرف کردن آن دشمن متجاوز قادر نشد نیروهای موجود در جزایر را فراری دهد و یا نیروی کمکی برای آنها بفرستد در نتیجه تمام نیروهایش در جزایر کشته یا اسیر شدند و این عمل قهرمانانه فرمانده و بسیجی‌های شجاعش ضمانتی در موفقیت این قسمت از عملیات بود و عاقبت با دو روز جنگ شجاعانه در مقابل انبوه نیروهای زرهی دشمن فقط با نارنجک و آرپی جی و کلاش ولی با قلبی پر از ایمان و عشق به شهادت خودش و یارانش در حفظ آن پل مهم جنگیدند و در همانجا به لقاء‌الله پیوسته و به آرزوی دیرینه‌اش دیدار سرور شهیدان امام حسین (علیه السلام) نایل آمد.
به جاست یاد شود از یار باوفایش شهید مرتضی یاغچیان معاون دیگر لشکر عاشورا که ادامه دهنده راه حمید بود و بعد از شهادت حمید سنگر او را پر کرد و عاقبت او هم بعد از دو روز مقاومت در سنگر حمید بشهادت رسید.
 
روحش شاد و یادش گرامی باد. او هم از رزمندگان امام حسین (علیه السلام) بارها در عملیات زخمی شده و رشادت ها نشان داده بود و شاید بخاطر علاقه زیادی که این دو برادر به هم داشتند و پشتیبان هم در صحنه های نبرد بودند در یک سنگر بشهادت رسیدند و یاد آور شجاعت و شهامت و استقامت حسین گونه در صحنه های نبرد حق علیه باطل شدند.
شهید حمید باکری در این چند سال اخیر لحظه‌ای ‎آرامش نداشت دائماً در تلاش بود و چنانچه در وصیتنامه‌اش هم قید کرده معتقد به کسب روزی از راه ساده نبود ، از نمونه‌ بارز یک انسان متقی بود و صفاتی که در اول سوره مبارکه بقره و نیز حضرت علی (علیه السلام) در خطبه همام در مورد متقین فرموده‌اند در او عینیت می‌یافت
.1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۴۴
سیدعلی مشتاقی نیا


نماز شب ( از خاطرات شهید مسلم خیزاب )

مسلم علاقه زیادی به قرآن داشت و هر شب پس از نماز عشاء، سوره واقعه را تلاوت می‌کرد
و پس از نماز صبح زیارت عاشورا و سوره حشررا می‌خواند
همچنین پس از هر نماز، آیت الکرسی، تسبیحات حضرت زهرا، سه بار سوره توحید، صلوات و آیات دو و  سه سوره طلاق را حتماً تلاوت می‌کرد
تاکید ویژه‌ای به نماز شب داشت و اگر نماز شبش قضا می‌شد می‌گفت:
شاید در روز گناهی مرتکب شده‌ام که برای نماز شب بیدار نشدم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۰۸
سیدعلی مشتاقی نیا