خاطره شهید امر به معروف و نهی از منکر، علی خلیلی
جمعه, ۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۳۲ ب.ظ
وقتی ضارب علی را با چاقو زد
ما پیکر غرق خونش را به کناری کشیدیم
پیرمردی آمد وگفت :
خوب شد؟همین و می خواستی؟
به توچه ربطی داشت؟چرا دخالت کردی؟
علی باصدای ضعیفی گفت:
حاج آقا فکر کردم دختر شماست،من از ناموس شما دفاع کردم...
۹۵/۱۱/۰۱
شهید زنده است وبه گفته قرآن عند ربهم یرزقون هستند و این پیرمرد بیچاره نادان می میردولی تجزیه می شود و باخاک یکسان و باید در پیشگاه خدا پاسخگو باشد.