وصیت و خاطره شهدا

در این وبلاگ سعی شده که تمامی وصیت و خاطره شهدا نوشته شود

وصیت و خاطره شهدا

در این وبلاگ سعی شده که تمامی وصیت و خاطره شهدا نوشته شود

بدانید که ما مدیون خون شهدا هستیم و باید همیشه یاد آنها باید بکنیم.
ما باید در جهاد مدافعان حرم شرکت کنیم چون خانم حضرت زینب(س) تنها است و ما باید به حضرت زینب (س) ثابت کنیم که((کلنا عباسک یا زینب)

آخرین نظرات

۱۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

سنتیجه تصویری برای شهید ذبیح الله عالی کردکلایی


سردار شهید ذبیح الله عالی کردکلایی در تابستان 1332 در روستای کردکلا جویبار در یک خانواده کشاورز و متدین متولد شد . تحصلات ابتدایی را در روستای خود گذراند و برای ادامه تحصیل راهی قائمشهر شد . وی در کنار تحصیل به ورزش کشتی محلی نیز بسیار علاقه داشت و این روحیه پهلوانی و منش مردانگی از اوفردی پرشور و حامی محرومان ساخته بود . با شروع مبارزات مردم ایران علیه رژیم، ذبیح الله نیز همانند بسیاری از مردم در راهپیمائی ها و پخش اعلامیه های امام (ره) حضور فعال پیدا کرد. از آغاز تجاوز عراق به ایران در واپسین روز شهریور 59 که هنوز یک ماه از آغاز جنگ نگذشته بود شهید عالی با عضویت در بسیج نیروهای مردمی برای آموزش نظامی به پادگان امام حسین(ع) تهران رفت و پس از پانزده روز آموزش به جبهه های سرپل ذهاب و غرب کشور اعزام شد.

او برای اولین بار در 5فروردین 60از سوی بسیج قائم شهر به جبهه اعزام و در تاریخ 6 مرداد همان سال بر اثر اصبت ترکش خمپاره از ناحیه شکم مجروح شد. وی پس از بهبودی نسبی از این جراحت به عضویت رسمی سپاه قائم شهر در آمد و تا تاریخ 9اسفند 60 با تشکیل یک گروه ضربت در عملیات های مختلف درون شهری علیه منافقین شرکت داشت. پس از آن در تاریخ 10اسفند همان سال بار دیگر عازم جبهه شد و به عنوان جانشین گردان در منطقه عملیاتی مریوان انجام وظیفه کرد. شجاعت و استقامت از خصوصیات بارز وی بود. به گفته ی همرزمانش : عالی نسبت به باقی ماندن پیکر های شهدا در منطقه حساسیت زیادی داشت. چنانچه جنازه ای در خط مقدم می ماند از هیچ تلاشی برای بازگرداندن آن دریغ نمی کرد. در عملیات محرم پیکر مطهر چند تن از شهدا در خطوط عملیاتی باقی مانده بود او هرشب برای انتقال آنها به خط مقدم می رفت تا اینکه عراقی ها با کم شدن تعداد پیکر شهدا به موضوع پی بردند و آن ناحیه را تحت مراقبت بیشتری قرار دادند. در اواخر سال 62 در عملیات والفجر6 در منطقه عملیاتی دهلران گردان مسلم ابن عقیل تحت فرماندهی شهید عالی پیشقر اول عملیات بود. آنها از خطوط مقدم عبور کردند تا اینکه در پاسگاه چیلات در خاک عراق به محاصره نیروهای دشمن در آمدند و عالی پس از نبرد دلیرانه در تاریخ 3اسفند1362 به همراه گروهی از نیروهایش به شهادت رسید به علت شرایط سخت عملیات و عقب نشینی سریع نیروهای خودی پیکر مطهرش در داخل خاک عراق باقی ماند و پس از سال ها دوری در سال 72 به زادگاهش بازگشت.

وی در بخشی از وصیت نامه اش آورده است:

ای امت حزب الله! به خاطر خون شهیدان گمنام در درجه اول وحدت را حفظ کنید و نگذارید که منافقان و کافران بین شما تفرقه بیاندازند. شما را به خون شهدا قسم می دهم که این محل و آن محل و این تکیه و آن تکیه و این مسجد و آن مسجد و این قبیله و آن قبیله برای خودتان درست نکنید. فقط هدف، الله اسلام باشد. بدانید که همه ی ما مسلمانیم وردر اسلام فقط تقوا است که ارزش دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۴۵
سیدعلی مشتاقی نیا

نتیجه تصویری برای شهید ناصر باباجانیان


در سال 1366 ناصر به عنوان فرمانده گردان یا صاحب الزمان (عج) لشکر 25 کربلا بود، مقر ما هفت تپه بود. همه مان در سنگر فرماندهی جمع بودیم. گرمای هوا بیداد می کرد. در همین حین، کولری را برای سنگر فرماندهی آوردند. از فرمانده اجازه خواستند اجازه خواستند کولر را نصب کنند. او مخالفت کرد و گفت:

بسیجی های گردان ، همه مثل ما هستند. فرقی بین من و آن ها نیست.

به پیشنهاد آقا ناصر، کولر در نمازخانه نصب شد تا وقت نماز که گرمای هوا به اوج می رسد، نمازگزارها احساس ناراحتی نکنند. بچه ها از این کار فرمانده ، حسابی به وجد آمدند.

بر گرفته از مجله سبز سرخ، شماره 113

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۵۲
سیدعلی مشتاقی نیا

دلتنگی ( ازخاطرات شهید بابایی )


وقتی نبود،وقتی منطقه بود و مدتها می شد که من و بچه ها نمی دیدمش،دلم می گرفت.توی خیابان زن ها و مرد ها را می دیدم که دست در دست هم راه می روند،غصه ام می شد.زن شوهر می خواهد بالای سرش باشد.

می گفتم:«تو اصلا می خواستی این کاره بشوی چرا آمدی مرا گرفتی؟»

می گفت:«پس ما باید بی زن می ماندیم»

می گفتم:«اگر سر تو نخواهم نق بزنم پس باید سر چه کسی بزنم؟»

می گفت:«اشکال ندارد ولی کاری نکن اجر زحمتهایت را کم کنی،اصلا پشت پرده همه این کارهای من بودن توست که قدم هایم را محکم تر می کند»

نمی گذاشت اخمم باقی بماند.کاری می کرد که بخندم و آن وقت همه مشکلاتم تمام می شد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۵۷
سیدعلی مشتاقی نیا

وصیت نامه شهید محمد کامران


با سلام و صلوات به ساحت مطهر حضرت ولی‌عصر(عج) و نایب برحقش امام خامنه‌ای و امام خمینی(ره) و شهدای گرانقدری که با خون‌های ریخته شده خود در راه اسلام و حقانیت، راه روشن و هموار را به ما نشان داده‌اند.
همیشه از خداوند خواسته‌ام که مرا در پیدا کردن راه درست، (همان راهی که شیطان قسم خورده که بندگانت را از این راه گمراه می‌کنم) کمک و راهنمایی کند و در این راه ثابت قدم قرار دهد؛ خدا را شاکر هستم که مصداق آیه‌ای که می‌فرماید: وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ (سوره بقره آیه ۲۱۶) شده‌ام.
خیلی وقت‌ها شده است که چیزی را دوست داشته‌ام و از شر آن آگاه نبوده‌ام و خداوند آن را از بنده دور کرده است و خیلی وقت‌ها هم شده است که چیزی را دوست نداشته‌ام و از خیر آن آگاه نبوده‌ام و خداوند رحمان آن را به حقیر رسانده است؛ خداوند رحمان را شکر گذارم که همیشه صلاح مرا خواسته است.
خدایا دوست دارم به شکلی پیش شما بیایم که شما دوست دارید، خدایا از من بگذر و مرا نزد امامانت در بهشت ساکت کن. خدا را شاکرم که مرا شیعه دوازده امامی خلق کرد و شاکرم که سایه پدر و مادر را بر سرم قرار داد. خدا را شاکرم که رهبرم سید علی حفظه الله است. خدا را شکر می‌کنم که خداوند قرآن را به ما هدیه کرد و مرا با این کتاب راهنمایی کرد. خدایا مرا در روز قیامت سرافراز کن. خدایا مرا به فیض شهادت برسان که از رفیقانم جانمانم.
اما پدر و مادر عزیز؛ از شما ممنونم که راه حسین(ع) را به من نشان دادید و مرا در مجالس حسین(ع) برده‌اید و مادرم مرا با اشک بر حسین(ع) شیرداده و سیراب کرده است.
پدر و مادرم؛ همسر عزیزم؛ برادران و خواهرم؛ هرچه از خداوند می‌خواهید فقط از باب نماز اول وقت وارد شوید. همیشه برای همدیگر طلب دعای خیر کنید، زیرا دعا در حق برادر و خواهر دینی زودتر به اجابت می‌رسد.
در پایان هم از تمامی همکاران و برادران و خواهران دینی خود درخواست دارم که نکند مانند مردم کوفه پشت رهبری را خالی بگذارید و او را تنها بگذارید که گرگ‌های درنده آماده این چنین موقعیت‌هایی هستند.
از تمامی کسانی که بنده را می‌شناسند درخواست حلالیت عاجزانه دارم و امیدوارم برایم دعا کنند. از خواهرانم می‌خواهم که با حیای خود سرخی خونم را هدر ندهند و از برادرانم نیز خواهانم که غیرت علوی خود را حفظ کنند و به دنیا نفروشند. بنده خونم و شاهرگم را می‌دهم که تا مردم ایران و تمامی شیعیان و مسلمانان جهان در آرامش و آسایش زندگی کنند و جانم را فدای امر و دستور امام خامنه‌ای و سردار و سرلشگرم حاج قاسم سلیمانی می‌کنم، ان‌شاء‌الله خداوند حافظ مملکتم باشد.
والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته
حقیر محمد کامران ۱۵/۹/۱۳۹۴

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۱۹
سیدعلی مشتاقی نیا

گوشه ای از زندگی شهید عماد مغنیه (حاج رضوان)


عماد حسن مغنیه در سال 1341 شمسی در روستای «عربصالیم» از توابع شهر نبطیه در استان صور در جنوب لبنان، دیده به جهان گشود. مغنیه که در خانواده‌ای پنج نفره متشکل از پدر، مادر و دو برادرش به نام‌های «جهاد» و «فواد» می‌زیست، تحصیلات عالی خود را در دانشگاه آمریکایی بیروت ادامه داد.

وی با سازمان آزادی‌بخش فلسطین همکاری مبارزاتی داشت، ولی پس از حمله سراسری ارتش صهیونیستی در خرداد ماه 1361 به لبنان که تا بیروت پایتخت این کشور پیش رفت، پس از عقب‌نشینی و خروج نیروهای عرفات از راه بندر بیروت، از این گروه فاصله گرفت و به جنبش شیعی «افواج المقاومة اللبنانیة» که توسط امام موسی صدر و شهید دکتر مصطفی چمران بنیانگذاری شده بود، پیوست.

استعداد فراوان، از خودگذشتگی و شجاعت که از ویژگی‌های بارز او به شمار می‌آمدند، در هم آمیخته و از او شخصیتی انقلابی تمام عیار پدید آورد. جهاد، برادر عماد، در سال 1363 در عملیات علیه اشغالگران به شهادت رسید. فؤاد نیز قربانی توطئه سازمان جاسوسی اسرائیل موساد شد و به شهادت رسید.شرکت او در سلسله عملیات نظامی و کارساز علیه اشغالگران صهیونیست، باعث شد تا دشمنان از او به عنوان شخص اول در نبرد با مقاومت اسلامی یاد کنند.

عماد مغنیه در پاییز 1362 در عملیاتی علیه آمریکا در کویت، به اسارت درآمد، ولی با ترفندهای گوناگون موفق به رهایی شد. پس از آن بود که سازمان جاسوسی آمریکا (سیا)، پی به شخصیت واقعی وی برد و در بدر به دنبال دستگیری او، لبنان و خاورمیانه را زیر پا گذاشت. آمریکا، عماد مغنیه را دشمن سرسخت و خطرناک خود می‌دانست. بدان اندازه که وی را مسئول انفجار مقر تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت و کشته شدن 241 کماندو و همچنین مقر چتربازان فرانسوی در بیروت و کشته شدن ده‌ها تن از آنان می‌داند. همچنین او را مسئول چندین نوبت عملیات شهادت طلبانه علیه سفارت آمریکا در لبنان و کویت و ربودن هواپیمای امیر کویت می‌داند.

جایزه 25 میلیون دلاری آمریکا برای زنده یا مرده عماد، نشان از هراس جنایتکاران و تروریست‌های دولتی از هرگونه مقاومت دارد. بر خلاف آنچه آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه عماد مغنیه جوّسازی می‌کنند و او را تروریستی بزرگ می‌نامند، وی تنها رزمنده‌ای خالص از مقاومت اسلامی لبنان بود که برای نجات کشورش از اشغالگران، تا پای جان مبارزه کرد و بیش از 26 سال، سازمان‌های اطلاعاتی 42 کشور از جمله سیا و موساد را به دنبال خود کشاند.

بدون شک، توانایی‌های خارق‌العاده عماد مغنیه یا همان «حاج رضوان»، در «لجنه امنیه» حزب‌الله، نقش بسزایی در پیشرفت کمیته امنیتی و وارد آوردن ضربات جبران ناپذیر بر رژیم اشغالگر قدس داشته است. تاثیر این ضربات بر پیکره صهیونیسم جهانی به حدی بود که پس از شهادتش سخنگوی وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد جهان پس از مغنیه ( بخوانید آمریکا و هم پیمانانش) روزهای آرام تری را خواهد داشت. امروزه هر کس بخواهد از دین و کشور خویش در برابر اشغالگران دفاع کند، به تروریسم متهم می‌شود که این چیز تازه‌ای نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۴۰
سیدعلی مشتاقی نیا

هذا محب الحسین ( از خاطرات شهید مرتضی زندیه )


گریه کن امام حسین  علیه السلام  بود.از اونایی که گریه کردنش با بقیه فرق می کرد. 
وقتی از مجلس روضه امام حسین می آمد  بیرون چشمانش سرخ شده بود، از بس گریه می کرد.
کارهاش طوری تنظیم می شد که به روضه امام حسین  علیه السلام  برسه.
هر جا روضه بود می دیدیش.
زیارت عاشورا می خوند، روزی چند بار.
همیشه هم می گفت: «من توی  بغل تو شهید می شم.»
حرف اون شد.
 تو بغل من شهید شد اونم با گلوی بریده. 
روی سنگ قبرش با خط درشت نوشتند: هذا محب الحسین  علیه السلام .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۳۱
سیدعلی مشتاقی نیا

سردار اروند ( از خاطرات شهید حسن یزدانی )


شنیده بودم غواص ماهری هم هست.

قرار بود گردان‌های خط شکن از محور اروند عبور کنند.

او که مسئول شناسایی بود برای این کار سی بار از اروند رود عبور کرد؛

زیر پای دشمن رفت، شناسایی کرد و برگشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۴۰
سیدعلی مشتاقی نیا

وصیت نامه شهید امیر لطفی

سلام ، لطفاً این وصیت‌نامه را با لبخند بخوانید

سلامی بزرگ محضر صاحب‌الزمان (عج) و روح پاک امام راحل (ره) و رهبر عالم تشیع و اسلام قائدنا آیت‌الله سید علی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) و روح پاک شهدای اسلام به‌خصوص سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین (ع) که جان ها هفته فدای آن بزرگوار ، این دنیا با تمام زیبایی ها و انسان‌های خوب مثل گذر است نه ماندن و تمامی ما دیر یا زود باید برویم ، اما چه‌بهتر که زیبا برویم . در هیاهوی زندگی متوجه شدم که چه دویدن‌هایی که فقط پاهایم را از من گرفت درحالی‌که گویی ایستاده بودم ، چه غصه‌هایی که فقط باعث سپیدی مویم شد اما دریافتم که کسی هست که اگر بخواهد می‌شود وگرنه ، نمی‌شود . کاش نمی‌دویدم ، نه غصه می‌خوردم ، فقط او را می‌خواندم .

مادر جان سلام ، روح پدرم شاد

مادر گرامی ممنون ، بابت همه‌چیز ممنون ، ممنون که مرا بامحبت اهل‌بیت (ع) آشنا کردی

ممنون بابت تشویق‌های شما که هیچ‌وقت نگذاشت از راه اسلام و اهل‌بیت (ع) دور شوم ، مرا ببخش و حلال کن که نتوانستم فرزندی خوب و لایق برای شما باشم ؛ تمنا دارم از خداوند بزرگ بخواهید که این قربانی را نیز قبول کند زیرا هیچ راهی بهتر از این نیست و این را شما به من آموختید .

با خواهش و التماس از شما می‌خواهم که این شادمانی را با پوشیدن لباس سیاه ، غمگین و خراب نکنید زیرا لباس سیاه مختص ارباب بی کفن هست و بس و غم مخصوص حضرت زینب (س) و خواهش آخر اینکه مثل کوه باافتخار و سری بالاگرفته از این اتفاق خوب یاد کنید تا چشمان دشمنان کور شود .

و در آخر

من خودم را در حدی که بخواهم پندی یا نصیحتی داشته باشم نمی‌بینم ، ولی چند درخواست از جوانان هم‌وطنم دارم .

اول اینکه درهرصورت ممکن پشتیبان ولی‌فقیه باشند و بمانند چون مملکت اسلامی بدون ولی‌فقیه ارزشی ندارد.

به دختران مسلمان عرض کنم که حجاب حضرت زهرایی شما موجب حفظ نگاه برادران می‌شود ، به پسران مسلمان عرض کنم بی‌اعتنایی شما و حفظ نگاه شما موجب حفظ حجاب خواهران خواهد شد .

لطفاً سوره آل‌عمران آیه ۱۶۴ تا ۱۷۰ را قرائت کنید (بامعنی)

امیر لطفی فرزند پیر غلام اهل‌بیت (ع) محمدتقی لطفی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۰۳
سیدعلی مشتاقی نیا


زندگینامه شهید حسینعلی عالی

سردار شهید حسینعلی عالی در محرم سال 1346 در روستای جهانگیر زابل در خانه ای عجین با عشق حسین متولد شد هنوز کودکی ورویاهای کودکانه را پشت سر نگذارده بود که پدرآگاهش مبارزه با طاعوت را به او آموخت اگر چه فرزند اول خانواده نبود اما خیلی زود مردانگی خود را نشان دادومسئولیت وسر پرستی از خواهران وبراداران کوچکتر را آنگاه که پدر به ماموریت می رفت به عهده می گرفت ،در کنار تحصیل به ورزش کشتی می پرداخت ودر هردو زمینه موفق بود .
حسین جوان اگر چه 14 بهار بیشتر از عمرش نمی گذشت اما دلش خدمت به انقلاب چون کبوتری در سینه می تپید .
اودر جستجوی حبل المتین الهی بود وبالاخره در جبهه های جنگ به آن چنگ زد او خیلی زود رسالت وتوانایی خود را شناخت ودر واحد اطلاعات عملیات بکار پرداخت .
در عملیات متعدد چون والفجر هشت،کربلا یک ،کربلا پنجحضور یافت در عملیات کربلا پنج مسئول محور و فرمانده اطلاعات عملیات لشکر ثارالله بود .
خصوصیات بارز این شهید مدیریت ،مسئوولیت پذیری،عشق به ولایت ،اطاعت و فرمانبرداری ،احترام وروحیه مشورت از خصوصیات ایشان بود .شور وشوق فروانی در جبهه ها داشت وبا فروتنی همواره خود را خدمتگزار رزمندگان می خواند .
در انجام فرایض وعمل به مستحبات و قرائت قرآن ودعا کوشا بود ،او از کودکی خلوتها با خدای خود داشت و اعضای خانواده و دوستانش خاطرات فراوان از مناجاتهای او به یاد دارند حاصل این نیایشها وسوز گداز ها رسیدن به مرتبه مکاشفات ودرجات روحانی است که یاران خاص گاه از آن یاد می کنند.
شهید بر اثر تلاش و مجاهده و مراقبه نفس به درجه ای رسیده بود که آیات الهی را به عینه در همه جا مشاهده می کردوبه مصداق آیه ((یسبح للِّهِِ ما فی السموات وما فی الارض ))با زمین و آسمان و کوه وشت ر تسبیح خا همزبان می شدمهمترین نشانه این حضور دائمی در برابرمعبود (مرگ آگاهی)اوبوداو خودبارها به زمان مرگ خویش اشاره داشته است.
سرانجام این شهید عارف در عملیات کربلای پنج هنگامی که جان یاران رادر خطر می بیند آخرین نماز خود را اقامه می کند وبا فرش کردن تن برروی سیم خاردارراه برای رزمندگان می گشاید وبه این طریق به دیدار معبود می شتابد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۰۷
سیدعلی مشتاقی نیا

پس از شهادت ( از خاطرات شهید محمود شهبازی )

چند ثانیه‌ای از شهادت شهبازی نمی‌گذشت که حاج همت کنار پیکر او آمد. ترکش تمام ص0ورت شهبازی را مجروح کرده بود. موهای خاکی اش میان لایه‌ای از خون قرار داشت. حاجی به یاد ساعتی پیش افتاد که حاج محمود در سنگر تاکتیکی بود، و آخرین نماز شبش را می‌خواند. چفیه خون آلوده‌اش را از دور گردن او باز کرد و بر صورت مهربانش انداخت، و اندوهگین به طرف دیگر دژ رفت، نگاه حاجی که به همدانی افتاد، غم بر اعماق جانش پنجه انداخت. همه نیروها علاقه او را به شهبازی می‌دانستند برای همین قبل از اینکه او سخنی بگوید، گفت: «به نیروها بگو تا آفتاب نزده نمازشان را پشت دژ بخوانند. پس از نماز همه نیروها جلو می‌روند.» همدانی پرسید: «محمود کجاست؟» حاجی به طرف خرمشهر نگاه کرد و گفت:« الحمدا… محاصره خرمشهرکامل شده و بچه‌ها به نهر عرایض رسیده‌اند» دوباره پرسید: «حاجی، محمود کجاست؟» اشک در چشمان حاجی غلطید و صورتش را در میان دستانش پنهان کرد. همدانی خودش را به بالای دژ رسانید. زانوانش سست شد، باور نداشت که سردار دلها با پیکری آغشته به خون بر روی زمین افتاده است. شهادت شهبازی قلب متوسلیان، همت و تمام رزمنده‌‌های لشگر ۲۷ محمد رسول الله راپر از اندوه کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۵۸
سیدعلی مشتاقی نیا